عشق مامان

خدایا کمکم کن

1390/11/17 1:17
نویسنده : آرامش
822 بازدید
اشتراک گذاری

امروز تمام وقتمو با کار پر کردم حتی از ساعت اداری هم بیشتر موندم کلی اضافه کاری کردم.

مامان جون از وقتی چشم انتظار اومدنتم طاقتم کم شده زود رنج شدم دیگه نمی تونم تو خونه زیاد بند شم.

مامانی حالم بده. اگه این کار هم نبود که دیوونه می شدم.خمیازه

عسلم من خیلی از خدا خواستم تو رو به من برسونه اما هنوز لایق لطف خدا نشدم عسلم تو از خدا بخواه. اگه تو بخوای بیای خدا قبول می کنه.

عزیزم بیشتر از این مامان بابا رو چشم به راه نذار. بابایی می گه غصه نخورم. می گه بلاخره تو میای و این روزا تموم می شه. می گه روزای خوش با تو بودن هم از راه می رسه. می دونم بابایی دروغ نمی گه. بی صبرانه منتظرتیم. بوس.قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابای ملیسا
16 بهمن 90 23:15
ضمن سلام مجدد . خیلی خوشحال میشم اگر با تشریف فرمایی خودتون من و ملیسا جان رو خوشحال و با نوشتن یک یادگاری ، مسرور و شادمان کنید. منتظرتون هستیم .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد